آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

توت فرنگی مامان و بابا

اولین چهارشنبه سوری آرمیتا

عزیزم امروزآخرین شب چهارشنبه سال بودما امشب خونه خاله نسرینم بودیم تو کوچه رفتیم آتیش روشن کردیم ولی چون صدای ترقه زیاد بود شما رو نبردیم خیلی خوش گذشت شبشم شما اولین عیدیتو از شوهر خاله ام صمد آقا گرفتی پنجاه تومان پول دادن دستشون درد نکنه بابا جونم برا چهارشنبه سوریت پنجاه تومن  پول داد به به حسابی وضعت خوشه فرداش هم آنا اینا با عمو حسین اینا اومدن برا دادن کادویه چهار شنبه سوری شما خوش به حالت حسابی بهت خوش گذشت .عمو حسین و زن عمو برات مبل راحتی گرفته بودن وایییییییییییی خیلی قششنگه شما هم خیلی خوشت اومده بود.آنا برات تاب گرفته بود عمو حسین و محمد برات ستون شدن شما سوار شدی قربونت برم چه ذوقی کرده بودی قیافت دیدن داشت پر هیجان...
10 ارديبهشت 1393

تولد هشت ماهگی آرمیتا

  سلام عزیم تولد مبارک جووووووونم مامان رو ببخش که اینقدر دیر سراغ وبلاگت اومد جونم خیلی از وقت کم میارم ولی اینوهیچ وقت فراموش نکن که عاشقتم دوست دارم بدون حدو مرزواندازه نفسم هر ماه شلوغتراز ماه قبلت میشی ماشاا...پر انرژی هستی فقط میخوای خیلی سریع این دنیا رو کشف کنی قربونت برم. عزیزم مثل همیشه عاشق شیرجه رفتن تو کیکی هر ماهم متخصصتر میشی  کیییییف میکنی چنان ما مهارت میری تو کیک که نمیتونیم بگیریمت سرعت عملتم از ما بیشتره فدات بشم من این ماه عمه جون وآنااومده بودن خونمون برات یه کالسکه نی نی گرفته بودن دستشون درد نکنه. اینم عکسات دوووووووووست دارم &nbs...
9 ارديبهشت 1393

اولین غلت زدن آرمیتا

  جوووووووونم امشب یعنی شنبه 26 بهمن برا اولین بار بدون کمک غلت زدی افتادی رو شکمت  وای  چه حسی داشت بیشتر از همه خودت کیف کرده بودی.   من چون قرار بود فردا برم دکتر  شب رو خونه مانی اینا بودم تو مثل همیشه شیطنتت گل کرده بود خواستم پوشاکت رو عوض کنم که یهو خودت غلت زدی خیلی هیجان داشت   اونقدر این کارو تکرار کردی که نپرس     جونم از کارایی که تا امروز یاد گرفتی اینه که قشنگ محکم رو پاهات می ایستی بعد حسابی علاقه خواصی به خوردن انگشت  شصت پات داری چنان با مهارت خاصی میخوریش که نگو عک...
9 ارديبهشت 1393
1